۱۳۹۶ اسفند ۲۳, چهارشنبه


پیشاپیش سال نو را به همه عزیزان وبه همه مردم ایران که علیه سلطه مستبدین حاکم وسرکوب وفقرو خفقان به مبازاتشان برای آزادی وبهبود شرایط زندگی ادامه میدهند تبریک میگویم وبرایشان پیروزی وشادکامی آرزومندم.
فریدون منتقمی 

 

یادمانده هایی ازفریدون منتقمی



یادمانده هایی ازفریدون منتقمی
چگونه کمونیست شدم
دفترنخست

درآمد

من ازمادرم و پدرم رسم زندگی کردن را آموختم. آموختم که باید انسان بود و با شرافت زندگی کرد. آن‌ها مرا به سرزمین ممنوعه‌ها بردند و از میوه‌های ممنوعه تغذیه‌ام کردند تا زخم‌ها و درد زندگی را بیشتر حس کنم و همواره بیدار به‌مانم و از این بابت از آن‌ها ممنونم و همین میراثی که آن‌ها از خود برای من باقی گذاردند، برای پیشرفت در زندگی‌ام کافی است. من آموختم که زندگی پیکار است و همواره باید با مسئولیت نسبت به جامعه زندگی کرد و موظفم که باری را که آن‌ها بر دوشم گذارده‌اند، به دیگران منتقل کنم.
آنچه بر قلم من جاری شده است، تلاش من برای ادای این دِین است.
بسیاری از دوستان و هم‌پیمانان در تنظیم و ویراستاری این اثر به من یاری رساندند. و من از آنجا که در «دنیای آزاد» زندگی می‌کنم، که در آن «آزادی‌های بی‌قید و شرط» حاکم است، برای حفظ جانشان از بردن نام‌شان خودداری می‌کنم. و در همین جا از تلاش همه آن‌ها صمیمانه سپاسگزارم.
تو نیکی می‌کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز
از آنجا که هیچ کتابخانه «آزادی» حاضر نیست برای حفظ آزادی بیان و عقیده در جهان، این اثر را ثبت و بایگانی کند، بدون آن که از شکستن دست و قلم و انگشتان دست نویسنده مسرور نه‌گردد، تصمیم من بر این شد که برای مبارزه با ریاکاری، «بشردوستی» و «آزادی‌خواهی» این نابکاران خبیث، ثبت این اثر در اندیشه‌های مردم را، به عهده خود مردم قرار دَهَم و درخواست کنم که آن را دست به دست و سینه به سینه به نسل بعدی منتقل کنند، تا تاریخ بر مذاق نابکاران نوشته نه‌شود.
چاپ نخست در 100 نسخه بود تا راه و رسم توزیع را بیاموزم.
چاپ دوم در 1000 نسخه است که هنوز به اتمام نرسیده است.
«ثروت هنگفتی» که از فروش این کتاب نصیب‌ام می‌شود، از هم‌اکنون درخواست می‌کنم در راه مصالح مبارزه طبقاتی و خدمت به طبقه کارگر و توسعه مارکسیسم - لنینیسم هزینه شود. این سلاحی است که در مبارزه با حاکمان «دنیای آزاد» و «جامعه جهانی» باید به کار گرفته شود، تا بدانند که تلاش‌شان بیهوده است و مبارزه ادامه می‌باید.
روشن است همه حقوق چاپ و نشر برای نویسنده محفوظ است و ذکر مطالب این کتاب و چاپ تصاویر (بایگانی خانوادگی) آن با ذکر منبع آن خالی از اشکال است و حتی توصیه می‌شود.
 
 

پیشگفتار

مدتها بود آهنگ آن داشتم که خاطرات دوران جوانی خویش و محیطی را که در آن پرورش یافته‌ام، به‌نویسم. نه از آن جهت که به عنوان یک فرد دارای اهمیت فراوانی هستم و بر حسب مد روز به خاطره‌نویسی روی‌آورده‌ام. بسیاری از خاطره‌نویسی‌های شخصی و یا آن خاطراتی که توسط میرزابنویس‌های سفارشی، براساس مصالح روز تنظیم شده، اغلب از آن نوع پژوهش‌هائی است که پاره‌ای پژوهش‌گران خود خوانده، با استفاده از این ابزار، در واقع برای خودنمائی و توجیه اشتباهات گذشته و کتمان واقعیات تاریخی، به عرصه تاریخ‌نویسی روی آورده‌اند. تاریخی را که من از به یادمانده‌هایم نوشته‌ام، باید بیان این واقعیت باشد که چگونه جوانان آن دوران، در کوره رویدادهای سیاسی زمان‌شان، در میدانی مملو از اشتباهات، احساسات، تجارب، مطالعه و تأثیرات متقابل پرورش می‌یافتند. هدف من نگارش تاریخ ایران نیست، در بخش‌هائی نیز که تلاش می‌کنم به این تاریخ برخورد کنم، از آن جنبه است که تأثیرات اجتماعی آن را بر تفکرم و بر شرایط زندگی‌ام، بازتاب دهم. این تاریخ سیاسی ایران است که زندگی سیاسی مرا رقم می‌زند و من نقش خودم را در این میدانِ تاریخِ سیاست، در زمان خودش و با این کوله‌بار تاریخی به منصه ظهور می‌رسانم. این همان دیالتیک تأثیر متقابل پدیده‌هاست. این همان بیان اصل دیالکتیکی تغییرات کمی به کیفی است.
هدف من از نگارش این خاطرات این بود، تا نسل جوان آینده ایران با تحولات فکری نسل گذشته که من نیز بیانگر بخش فکری مهم و فعالی از این دوران بودم، آشنا شود و به‌بیند که چگونه انسان‌ها پرورده محیط خود هستند. طبیعتاً من در یک دوران پرتلاطم تاریخ ایران زاده شده و رشد کردم و این شرایط محیط به شدت در تمام فعالیت‌های علمی و اجتماعی من اثر گذارد. نقل این تجارب که تلاش کردم در متن تحولات تاریخی آن روز بنویسم، بدون آنکه قصد تاریخ‌نویسی داشته باشم، برای آموزش نسل بعدی از اهمیت برخوردار است. من بیان آن روح زمانی را در متن تاریخی در نظر داشتم که احساسات ما را رقم می‌زد و می‌ساخت و به ما نیرو می‌داد، تا دنیائی را بیافرینیم که عاری از استثمار باشد و زندگی انسانی را ممکن گرداند. این ایده و آرمان تحقق یافتنی است و چنانچه انسان‌ها تصمیم به‌گیرند برای زندگی بهتر مبارزه کنند، حتما به آن دست خواهند یافت. ارتجاع همیشه تلاش می‌کند تا نسل ما را به عنوان «آرمان‌پرستانی» جابه‌زند که به دنبال ناکجا‌آباد بودند و می‌خواستند به «آرمان‌شهری» رَوَند که تخیلی می‌باشد. آن‌ها تبلیغ می‌کنند که از این نسل تجربه کسب نه‌کنید، زیرا آن‌ها سمبل کسانی هستند که زندگی خویش را «بر باد» داده‌اند. آن‌ها به همه توصیه می‌کنند در گل و لای و کثافات کنونی که آن‌ها را احاطه کرده است، به‌مانند و دست و پا زنند، زیرا جامعه انسانی بهتری مقدور نیست. آن‌ها لولیدن خویش را در لجن‌زارها با این گفتار و تبلیغات خویش بر ضد تجارب تاریخی، توجیه می‌کنند. آن‌ها لولیدن در آلودگی‌ها را ستایش می‌کنند و به همه توصیه می‌کنند، تا به رنگ جماعت شده و به هیچ‌وجه احساس حقارت نه‌نمایند. ولی تجربه زندگی به من، اصلِ امید را آموخته، به من انسان‌هائی را نشان داده که برای دنیای انسانی از عزیزترین چیزهای خود گذشته‌اند و این انسان‌ها کم نه‌بودند و نیستند. تجربه آموخته که هسته انسانی در همه انسان‌ها یافت می‌شود، فقط باید آن را یافت، بر آن انگشت گذارد، پرورش داد و در جهت صحیح و انسانی با درک طبقاتی و به نفع انسانیت تقویت نمود. انسان‌ها گرگ هم نیستند، همدم، همرزم، هم‌سنگر هم خواهند بود. انسان‌ها موجودات اجتماعی‌اند و قادر نیستند بدون هم و در انزوا به هستی خود ادامه دهند. اگر انسان‌ها گرگ هم بودند، بشریت تا به امروز نابود شده بود. تاریخ مبارزه اجتماعی انسان‌ها، تاریخ مبارزه این اکثریت امیدوار، بر ضد اقلیت سیاه‌کار و سیاه‌نما و مبلغ ناامیدی و آلودگی است. این مبلغان سیاه‌کار این موعظه‌ها را برای استقرار نظم تاریک گذشته می‌کنند، تا خودفروختگی خویش را به طبقات حاکمه و برده‌داران مدرن توجیه کنند. تجربه مبارزات ضداستعماری مردم ایران و انقلاب ایران، خلاف آن را برای من ثابت کرده است. باید به مردم ایمان داشت، باید از امید و مبارزه مردم و تجارب گذشتگان در عرصه جهان، الهام گرفت و کار مبارزه را به پیش برد. هیچ سنگری خالی نمی‌ماند و نمی‌تواند خالی بماند، زیرا که تاریخ اجتماعی، تاریخ مبارزه توده‌های تحت ستم است و این مبارزه تا پیروزی کامل ادامه دارد. این قانونِ محتوم تاریخ است.
خاطرات من با هر اندازه نقش کوچکی هم که داراست، باید تأثیر خود را در آموزش و تجربه‌اندوزی آیندگان به‌گذارد و باید تجلیلی باشد از همه کسانی که برای رهائی بشریت جان خویش را صمیمانه عرضه کردند، و باید پرتوی افکند بر آنچه من آن را تحریف تاریخ ایران می‌دانم، تحریف تاریخ زحمتکشان و نیروهای انقلابی، زیرا هر طبقه‌ای تاریخ خود را می‌نویسد.
در تنظیم و تدوین این خاطره بسیار با مشکل روبرو شدم. می‌شد این خاطره را براساس تاریخ تقویمی نوشت و یا می‌شد آن را براساس پیشرفت تحولات ذهنی و درکی که من از مسایل که آن‌ها را به تدریج پیدا کرده بودم، تنظیم کرد. به عنوان نمونه من در دوران دبستان، در مورد تشکیل دادگاه لاهه و پیروزی مردم ایران، در این دادگاه و یا ادعای دادن طلاهای ایران به حکومت ایران، بعد از کودتای 28 مرداد از جانب شوروی‌ها، بسیار سخت تحت‌تأثیر تبلیغات ضد کمونیستی آن دوره بوده و یک درک معینی به من از این پیروزی القاء شده بود، ولی در اثر مطالعات بعدی درک من در مورد تاریخ این تحولات و نقش آن تغییر کرد. من همین برخورد را در مورد استرداد طلاهای ایران از جانب شوروی‌ها داشتم. و یا درکی را که در پی تحولات فکری‌ام در برخورد به حزب توده ایران و دکتر محمد مصدق و انتقاد از خودِ حزب توده ایران پیدا کردم، به دوره‌ای برمی‌گردد که من از مرحله شناخت حسی به مرحله شناخت منطقی رسیده بودم. من می‌خواستم به گذشته و اطلاعاتی که داشتم منتقدانه برخورد کنم و نه آن که شنیده‌های خویش را و یا صرفا اسناد پراکنده‌ای را که خوانده بودم، مبنای همه تحرکم در آینده قرار دهم. من می‌خواستم تاریخ‌آموزی درگوشی و براساس شایعه‌پراکنی را با پژوهش تاریخی و مطالعه آثار کتبی به صورت مستند به‌آموزم. من مخالف این منطق بودم که هرکس صدایش بلندتر و دستگاه تبلیغاتی‌اش وسیع‌تر و پولش از دیگران بیشتر است، حقیقت را خریده و در جانب خود دارد. من به دنبال ناله‌ها و فریادهای سرکوب شده، آواهای خشم، ولی محق می‌گشتم و با گذشت از هفت‌خوان رستم به آن دست‌یافتم. تاریخ من، تاریخ رسمی و «آزاد» نیست، تاریخ پنهان، تاریخ تحت پیگرد است. اساساً این تغییرات بعد از خروجم از ایران و در خارج شکل گرفت و به اندیشه‌هایم عمق بخشید. این تغییراتِ فکری طبیعتاً با شرایط تقویمی تاریخ نمی‌خواند. من در دوران دبستان در سال 1330 و 1331 با درک آن روز خودم، مسایل نامبرده را دنبال می‌کردم که اگر از نظر تقویمیِ تاریخ و روز‌شماری تحولات ایران به آن برخورد کنم، جز یک رویداد هیجان‌انگیز و شادمانه تاریخ مبارزه مردم ایران برایم مفهوم دیگری نخواهد داشت، ولی همین پدیده از نظر درک تاریخی، روند شناخت و تحولات فکری من که سال‌ها بعد اتفاق افتاد، مفهوم دیگری کسب نمود. این مسئله در جریان نگارش خاطراتم در بسیاری از حوادث دیگر نیز هویدا گشت. این بود که تصمیم گرفتم نظر امروز خودم را در متن همان زمان وقوع مسئله که در سنین نوجوانی بودم، بیان کنم که درکش برای خواننده بهتر بوده و آموزنده‌تر باشد. به این علت این رویدادها و نوع برخورد به آن‌ها را که من شخصاً بعدها در دوران بلوغ سیاسی به آن رسیدم، در همین جلد نخست بازتاب دادم.
 
  
 

۱۳۹۳ اسفند ۴, دوشنبه



دکتر خسرو شاکری زند به نشست یادبود محمود راسخ در فرانکفورت


https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhSy5MIjXLzZu7ePBHCl_crOZVkBDeS2hXioF6gHX0hAB6f6aZPhjlu5LYx1PqC2agH8nVXZy3dPAUn_J8zXqGtVvKucOT9A7yQnmAP6nXugQlswYTzHvrlzJlQYEq0ofTxQjFxR9FGBcby/s1600/M.Rassekh.jpg
محمود راسخ افشار

محمود راسخ 

یکی از فعالان کنفدراسیون جهانی بود



در زمینه‌ي سیاسی، وی، که از اعضای سازمان های جبهه‌ي ملی ایران بود، با شرکت در حوزه‌ي شهر خود و مطالعات مکاتب سیاسی نسبت به آثار لنین، مائو تسه دون، و مارکس-انگلس علاقمند شد و، چنانکه خود در مصاحبه ای گفته است، از سال
 ۱۹۶۷ به مطالعه‌ي برخی از آثار لنین و مارکس پرداخت


جای بسی تأسف من است که، برغم علاقه ام به شرکت در یادبود یکی از دبیران پیشین کنفدراسیون جهانی و پیکارگر راه استقلال ایران، دمکراسی، حقوق بشر، و عدالت اجتماعی در کشور، به سبب بیماری و ناتوانی جسمانی قادر به حضور در این نشست نیستم.


محمود راسخ یکی از فعالان کنفدراسیون جهانی بود و در همان سال های نخستین حیات آن سازمان در کنگره‌ي سوم (لندن، دسامبر 1963-ژانویه 1964) به دبیری آن سازمان برگزیده شد و در نخستین مأموریت بین المللی خود همچون یکی از دو نماینده‌ي آن سازمان در یکی از کنفرانس های بین المللی دانشجویان در زلاند جدید شرکت جست و به وظایف خود عمل کرد. او یک بار دیگر همراه دو تن از دبیران وقت، در یک کنفرانس بین المللی دانشجویی در شهر اولان باتور (پایتخت مغولستان) شرکت جست.


او یکی از شرکت کنندگان در اعتصاب غذایی بود که در پائیز 1965 علیه بیدادگاه شاه، که متهمان رویداد کاخ مرمر را «محاکمه» می کرد، همراه دیگر اعضای کنفدراسیون جهانی شرکت کننده در آن اعتصاب غذا با پایداری به موفقیت آن اقدام، که منتج به دخالت دبیرکل سازمان ملل متحد، آقای اوتانت، به سود آن متهمان شد، مدد رساند. وی در سال های بعد در چند کنگره به ریاست انتخاب شد و وظایف خود را بنیکی انجام داد.


در زمینه‌ي سیاسی، وی، که از اعضای سازمان های جبهه‌ي ملی ایران بود، با شرکت در حوزه‌ي شهر خود و مطالعات مکاتب سیاسی نسبت به آثار لنین، مائو تسه دون، و مارکس-انگلس علاقمند شد و، چنانکه خود در مصاحبه ای گفته است، از سال 1967 به مطالعه‌ي برخی از آثار لنین و مارکس پرداخت و در سال 1969، همراه چند تن دیگر از اعضای سازمان های جبهه‌ي ملی ایران در اروپا و تنی چند غیر عضو، گروه کارگر را به وجود آورد، که سپس ماهنامه ای به همان نام منتشر ساخت، که تا سال انقلاب دوام آورد. در همان سال ها محمود راسخ به عضویت هیئت اجرائیه‌ي سازمان های جبهه‌ي ملی ایران در اروپا انتخاب شد و در آن سمت انجام وظیفه کرد. با آغاز انقلاب وی به ایران بازگشت و در کنار رفقای خود به مبارزه علیه حکومت جدید پرداخت.


در پی رشد اختناق و بازگشت از کشور، وی از نو اقدام به فعالیت سیاسی کرد، این بار بدون عضویت در جبهه‌ي ملی و تنها در گروهی چپ که خود در تشکیل آن نقش داشت. در عین حال، وی همراه برخی از فعالان پیشین کنفدراسیون به ایجاد جریانی دموکراتیک (سازمان ایرانیان دموکرات در خارج از کشور) برای مبارزه به سود استقرار دموکراسی در ایران دست زد.


کسانی که با مبارزات کنفدراسیون جهانی و فعالیت های سیاسی آن دو دوران آشنایی دارند به یاد دارند که محمود راسخ همواره در صف اول مبارزه قرار داشت و کوشش های وی برای پیشبرد دمکراسی و استقرار عدالت اجتماعی را از یاد نمی برند.


 


خسرو شاکری (زند)


 

۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه


یادداشتهایی کوتاه از فیسبوک شخصی ام را تقدیم دوستان میکنم٬ به این امید که به مذاقتان بچسبد.
پیشاپیش سال نو را به همه عزیزان وبه همه مردم ایران که علیه سلطه مستبدین حاکم وسرکوب وفقرو خفقان به مبازاتشان برای آزادی وبهبود شرایط زندگی ادامه میدهند تبریک میگویم وبرایشان پیروزی وشادکامی آرزومندم.
فریدون منتقمی

 
 
یک طنز واقعی

رفته بودم پیش پزشک گواهینامه صحت مزاج بگیرم. دوستی این دکتر را به من توصیه کرده بود. ده دقیقه به پایان وقت ملاقات بود. وارد شدم معلوم شد تنها مراجعه کننده به پزشک منم.

بعد از اظهار محبت و تعارفات متعارف پرسید از کجا می آیم و هدفم از مراجعه به وی چیست. قبل از آغاز صحبتهای من وی خودش شروع به سخنرانی کرد که در اثر یک سانحه اتومبیل رانی چند روزی جانش را از دست داده بوده و دوباره زنده شده و عمر دوباره یافته است و در آن دنیا نیز از حوریان بهشتی چیزی ندیده است این است که در مرگ بعدی از مردن هراسی ندارد. به این دلیل ساده که چیز پنهانی برای وی موجود نیست. از طنزش خوشم آمد و از فلسفه عمر دوباره اش که حالا ارزش واقعی آنرا می داند مسرور شدم.

ولی کار به این جا ختم نشد. گفت میدونی من آدم متدین و خرافاتی نیستم، ولی مادر زنم مرده بود و از فردای مرگ وی یک سوسک در خانه ما پیدا شده بود. ما این سوسک را ناز می کردیم و سوسک پیش ما ماندگار بود. این یک اتفاق ساده نیست و گویای بقاء روح است. بنظر آمد که این حرفش دیگر طنز نیست. به چهره اش با سوء ظن نگاه کردم ولی مطمئن و جدی بود و جای شک و تردید باقی نمی گذاشت.

گفتم میدونید در دین بودا چنین تصوراتی وجود دارد که روح انسانها در قالب حیوانات دوباره ظاهر می شوند و به زندگی ادامه می دهند، ولی بنظرم خرافات است.

گفت شما به اصل بقاء انرژی اعتقاد داری؟ با قطعیت گفتم بله دارم، این علم است، مگر می شود آنچه را که ثابت شده نپذیرفت؟. من هر روز و هر شب با این اصل روبرو هستم.

گفت آره درست میگی آدمها وقتی به صورت جنین آغاز به زندگی می کنند یک منبع انرژی در درونشان اندوخته می شود که در تمام عمرشان بقاء دارد و تا زمانی که این انرژی توازنش را حفظ کرده آدم زنده می ماند. مرگ بیان خروج این انرژی از بدن است. و اضافه کرد من پزشکم. دین مسیح می گوید روح بعد از سه روز از بدن خارج می شود، ولی من بالای سر هر رو به موتی که می روم تا گواهی مرگ صادر کنم ابتداء پنجره ها را باز می کنم تا روحش راحت بتواند برود بیرون و در اطاق سرگردان نباشد!!؟. البته باید یک دوربینهای جدید حرارتی اختراع کرد و در بالای سر بیماران رو به مرگ قرار داد تا با ثبت تصاویر حرارتی که انرژی را به رنگ سرخ نشان می دهند، خروج روح را که یک بسته انرژی از بدن است، تصویر برداری کرد و پیگیری کرد که به کجا می رود و آنوقت خیلی مسایل حل می شود. نگاهی به چهره اش انداختم و پیش خودم گفتم این پزشک خودش به پزشک نیاز دارد و باید تحت درمان قرار بگیرد. در افکار خودم غوطه می خوردم که گواهینامه صحت مزاج را بدستم داد. شگفت زده پرسیدم که آخه دکتر شما که هنوز مرا معاینه نکرده اید. خندید و گفت: کسی که به حرفهای من گوش بده حتما سالمه.

****

قربانیان امپریالیسم و یا صهیونیسم یا تروریست اند و یا بعدا تروریست می شوند

*****

عشق دراز مدت دائمی نیست، عشقهای کوتاه مدت است که پایدار می ماند

***

غم تنهائی را نمی تونی به معشوقت بگی

***

ماه بهار بهترین فصل برای عشق ورزیدن است. البته سایر فصول از جمله تابستان و پائیز و زمستان نیز بهترین فصول برای ش ورزیدن هستند. فقط بدی سال این است که چهار فصل دارد.

***

 عاشق کسی است که معشوق خیلی دوسش داشته باشه

***

 دوستان عزیزم من چند روزی به علت گرفتاری حضور نداشتم. فکر نکنید مرده ام. من هنوز زنده ام و دست از سر امپریالیسم و صهیونیسم جمهوری اسلامی بر نمی دارم. البته این چند روز که نبودم روز مرخصی این جاسوسان بود. خواستم به اطلاعشون برسونم که شاید چند روز دیگر هم نباشم بروند تقاضای مرخصی کنند.

***

 میگن دین افیون ملتهاست. این حرف مال مارکس است ولی ما در ایران "مارکسیستهائی" داریم که پیروان منصور حکمت اند و معتقدند دین اسلام فقط افیون توده هاست سایر ادیان بویژه دین یهود رهائی بخش است.

***

 انسان یک بار متولد میشه ولی ده ها بار تولد داره. باز هم بگید ریاضی سخت نیست

***

 بدترین مرگ به قتل رسیدن با ابزار و آلات شکنجه تحت عنوان حمایت از "حقوق بشر" و "دموکراسی" است

***

 کی از من پرسید دعای آیت الکرسی چه نوع دعائی است. گفتم دوست عزیز این دعا را قدیما، وقتی مردم کرسی میذاشتن، کنار کرسی می خوندند، ولی در این دوره زمونه که کرسی ورافتاده، باید دعای الانرژی الجایگزین خوند. حتما مستجاب میشه. آمین یا رب العالمین!

*** 

بهشت زیر پای مادران نیست. مادران پیشرفته و آگاه فرزندانی تربیت می کنند که بهشت می آفرینند

***

 عقب مانده ترین جوامع جوامعی هستند که در آنها زنان عقب مانده اند

***

 در همه جهان روز زن در 8 مارس است. در ایران هر روز روز سرکوب زنان است

***

 

کسی که عاشقه هر روز یک بهانه داره که از خواب بیدار بشه

 ***

از این ببعد دزدیهای کلان از مال مردم و انتقال آنها به کانادا، استرالیا، آمریکا، انگلستان و فرانسه دزدی نام ندارد. از این به بعد نام این موارد هست آزادی انتقال ارز به صورت دموکراتیک. اگر قبول ندارید از اوباما بپرسید

 ***

نمیدونم چرا هر وقت تو آئینه نگاه می کنم عیوبم دو برابر میشه

***

 

زندگی هر کس روزی به پایان می رسد ولی مرگش ابدی است

 ***

من فقط هوادار تحقق حقوق بشر در ایران هستم گور پدر سایر ابناء بشر و حقوقشان در سایر نقاط جهان و بویژه فلسطین.

***

 

من هر وقت مغزم به کار میافتد پلک چشمانم سنگین می شود

***

 

هیچ میدونستید آدمهای عاشق هیچوقت تنها نمی خوابند. یاد معشوق سر بر بالینشان دارد

 ***

به همه توصیه می کنم که کارتی در جیبشان نگاه دارند که کسی حق نداشته باشداعضای بدنشان را به کسی اهداء کند. در همه دنیا یک باند مافیائی هست که به خرید و فروش اعضاء بدن اشتغال دارد و دکترها و بیمارستانها نیز با آنها همکاری می کنند. در این آلمان تا کنون چند تا دکتر و بیمارستان را تحت تعقیب قرار داده اند تا گندش بیشتر در نیاید. خطر هنوز مرتفع نشده است. همشون در این کار دست دارند و ثروتمند می شوند. یاد دروان کودکیم می افتم که می گفتند بچه دزدها بچه را می دزدند. مادرم دیگر زنده نیست تا به وی بگویم. مادر جان خبر نداری در دنیای جهانی شدن سرمایه داری امپریالیستی آدم بزرگها را هم می دزدند و باید خودت را بیمه دزدی کنی. تا سهمی هم به بیمه دزدها برسد

*** 

سنم که به صد برسه تازه می فهمم که عمرم چه کوتاه بوده

***

دیروز رفته بودم از یکی دو تا کارخانه تسلیحاتی بازدید کنم که نامشان در این اواخر به علت رشوه دهی و کلاهبرداری زیاد سر زبانها افتاده بود. پرسیدم شما چه نوع کالاهائی تولید می کنید و تعدادشان چقدر است؟ گفتند تنها یک نوع کالا. شگفت زده پرسیدم تنها یک نوع کالا؟ پاسخ دادند بلی تنها یک نوع کالا. پرسیدم نام این یک نوع کالا چیست گفتند: قانون

 ***

تنها قانونی که در دنیا واقعا میتونه اجرا بشه و همه باید به اون احترام بگذارند همون قانون زور معروفه.
رو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است

***

 

رفته بودم برای معاینه پیش دکتر قلب. نگاهی به قلبم کرد و گفت پر از لکه. گفتم دکتر جون خبر نداری دل من برای خیلی چیزا لک زده

 ***

افسانه انفجار اولیه را شنیده اید؟ "بیگ بنگ". قبلش باید یک چیزی وجود داشته می بوده که منفجر بشه. از هیچ، همه چیز بوجود نمیآد. این افسانه آفرینشه تا ماتریالیسم

***

 

اگر زور خدا به شیطان می رسید و شیطان قادر متعال نبود وضع دنیا بهتر بود

***

 بعضی وقتها چشمان آدم خشک میشه چون اشکش تموم شده، آنوقت است که خون میگریه و یا در درون میگریه. چقدر از هموطنانم به این درد دچارند؟

 ***

همه جا صحبت از بگیر بگیره. نمیدونم چرا به پیمانه هم که پناه میبری میگیرتت

 ***

 چقدر خوشحالم که هنوز جای دو تا پیمانه قبل از آخری خالیه

***

 گفتمش : از دیدن رویت دلم وا می شود
گفت : در هر کس چنین احوال پیدا می شود
گفتمش : از سنگ هجرت کاسه صبرم شکست
گفت : با چسب وفا این کاسه کلوا می شود
گفتمش : گاهی چرا از دیده پنهان می شوی؟
گفت : مه گاهی نهان ، گاهی هویدا می شود
گفتمش : رسوای خلقی گشته ام از عشق تو
گفت : آری هر که عاشق گشت رسوا می شود
گفتم : از لعل هوس خیز تو خواهم بوسه ای
گفت : گر بخشم ، مکرر این تمنا می شود
جمشیدی

***

 

هیچ میدونستید که دارو دسته جرج بوش-دیک چنئی-رونالد رامز فلد- میلیتون فریدمن، رونالد ریگان و... جناحهای استالینیستی جمهوریخواهان و فاشیستهای آمریکائی هستند. خوب شد استالین قبل از آنها متولد شده بود وگرنه نمیدونستند گردن لنین بگذارند یا خود خود کارل مارکس؟

***

 

به این دروغها باور نکنید در کشور دموکراتیک آمریکا نه فقر هست و نه تبعیض نژادی. سیاهپوستاشن سفید هستند و سیاه نیستند. تمام این تبلیغات منفی زیر سر استالین است

***

 در مملکتی که نرخ بهره بانکی به 22 در صد رسیده است پولش ارزشی ندارد و این همان چیزی استکه آمریکائی ها می خواستند. صندوق بین المللی پول با دمش گردو می شکند

***

نقل است که آدمها سخنانی را که در هشیاری بر زبان نمی رانند در حالت مستی و راستی، بی اختیار بر زبان می آورند و بند دل را آب می دهند. گفتار درستی است و برآن نمی توان خرده گرفت. به این جهت من در این دوره زمونه تاریک بعد از نوشیدن چندین داروی راست آزمائی و راست گوئی بدون توجه به عواقبش میگم مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و عربستان سعودی

 ***

قرار شده بعد از توافقنامه ژنو، دیک چنئی و رونالد رامزفلد شاگردان مکتب نئولیبرالیسم شیکاگو بیایند قم و بعد بروند نجف و به رتبه آیت الهی ارتقاء یابند و زمام امور ایران را خودشان بدون واسطه مستقلا در دست بگیرند. مقام معظم رهبری مانند شاه سلطان حسین خودش عمامه اش را می گذارد سر آنها و می گوید این عمامه شایسته سر مبارک است.

***

 

دیروز سازمان امر به معروف اعلام کرد شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل بنا به امر مقام معظم رهبری و بنا بر مصلحت روز اسلام عزیز باید همراه با نوشیدن جام زهر مار، تصحیح شود. همزمان سازمان نهی از منکر اعلام کرد هر کس به دوستان دیرین ما آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی چپ نگاه کند، چپی و کمونیست است و چوب می کنیم تو آستینش

 ***

آدم بی وطن بی ریشه میشه. درد تبعید درد نیست زجره

***

 

این هموطنان من در آمریکا همیشه عقبند. تازه که من می خوام برم بخوابم آنها از خواب بیدار میشن. نمیدونم چطوری میشه روزها خوابید و شبها بیدار شد؟

***

 من با سانسور نظراتم بکلی مخالفم و آنرا غیر دموکراتیک میدونم. ولی اگر نظر سایرین را سانسور کردند به من مربوط نیست

***

 با مشکلات دست و پنجه نرم کردن چقدر ساده است، ولی با خواب جنگیدن آدمو از پا می اندازه. نمیدونم چند ثانیه دیگه دوام بیارم. به بزرگی خودتون ببخشید

 ***

یک عده مخالفند که حرفهای 50 سال قبل زده شود. دلشون می خواد حرفهای 2500 سال قبل زده شود

***

 بنظر من علت بحران اقتصادی در ایران این است که یک عده بخاطر کاری که می کنند طلب اجرت دارند. کارگران افزایش دستمزد می خواهند و آموزگاران افزایش حقوق. از آنجا که پولها قبلا به سرمایه داران رسیده و تقسیم شده است برای سایرین چیزی باقی نمانده و این تولید بحران کرده است. اگر آنها که کار می کنند را از حق دستمزد محروم کنیم و پولها را بدهیم به آنها که کار نمی کنند بحران تمام می شود

***

 سبد مال مردم است و سرمایه گذاری خارجی مال دشمنان مردم ایران

***

 رژیم جمهوری اسلامی در طی اطلاعیه ای اعلام کرده است که منظور از مرگ بر شیطان بزرگ دوست دیرین ما آمریکا از 28 مرداد نبوده است. زیرا که از شیطان بزرگتر، فقط خداوند متعال عالم است و آمریکا هرگز نمی تواند از شیطان بزرگتر بوده و در حد خدا باشد. بسیاری از فقها با این تفسیر موافقند و در آن مغایرتی با سخنان قبلی علیرغم کاوش فراوان پیدا نمی کنند. تمام تحقیقات علمای اسلام نشان داده است که در تمام متن قرآن مجید کلمه ای از امپریالیسم پیدا نشده است.

***

 

به بعضی ها که تولدشون را مبارک میگی دلشون می خواد دوباره متولد بشن. ولی دیگه از این خبرها نیست

***

 میدونستید نیروگاه هسته ای بوشهر خطرناک است و باید آنرا در ابوظبی و ترکیه ساخت

***

 ایران و نسلهای آینده ایران نیازی به انرژی هسته ای ندارند. ما بی نهایت نفت و گاز بی پایان داریم و لذا دارا بودن انرژی هسته ای حق مسلم اسرائیل و آمریکاست.

****

  میدونستید که غنی سازی اورانیوم برای مصارف صلح آمیز به نظر شیطان بزرگ شیطونک بازی بوده و حالا باید بس کنیم؟
از این ببعد انرژی هسته ای را از آمریکا می گیریم و یا از نیروگاههای هسته ای فرانسه در ابوظبی

 ****

تا اطلاع بعدی مرگ بر آمریکا و اسرائیل
تا اطلاع بعدی مرگ بر شیطان نه چندان بزرگ و شیطان کمتر بزرگ
تا اطلاع بعدی استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای حق مسلم مردم ایران است

*** 

هیچ می دانید که در هیچ کجای دنیا قادر نشده اند تروریسم را تعریف کنند؟ زیرا این واژه صرفا طبقاتی و سیاسی است. بنظرم بهترین تعریف تروریست باید به نحو زیرین باشد:
تروریست کسی است که می خواهد به زور قدرت سیاسی را از دست من در آورد. اگر وی قادر به این کار شود آنوقت من تروریست هستم.

***

 میگن دولت روحانی یک سبد غذا به مردم بی سرپناه و فقیر در کشور ثروتمند ایران می دهد تا کشتی کشتی ثروتهای این مردم را به فرانسوی ها، ایتالیائی ها، آمریکائی ها، آلمانها، سوئدی ها، بلژیکیها، کانادائی ها، انگلیسی ها و... بدهد. بی خود نیست که اسرائیل نیز سهم خودش را طلب می کند. نتانیاهو گفته بدون کمک میلیاردی به حفظ امنیت اسرائیل و جبران خسارتی که تهدید های تو خالی احمدی نژاد به روان مردم اسرائیل زده است، بازی نباید سر بگیرد.

***

 آخوندها که به ملت ایران رحم نمی کنند خدا کند خود خدا به ملت ایران رحم کند و مانع شود که قراردادهای تحمیلی و استعماری و غارتگرانه بر ضد منافع ملی ایران و بهره کشی از دسترنج زحمتکشان ایران و گرسنگی دادن به آنها بسته شود. اگر خود خدا هم کر باشد و گوش شنوا نداشته باشد باید مردم ایران دست این غارتگران جهانی را کوتاه کنند. این سرمایه گذاریهای امپریالیستی حتی بر خلاف نص صریح قانو ن اساسی جمهوری اسلامی است

***

 اینها هنوز از نتایج سحر است. خصوصی سازی ها و سرمایه گذاریهای امپریالیستی نیاز به نیروی کار ارزان دارد. ایرانی ها باید با هر خفتی آماده شوند که تن به کار ارزان دهند مانند مردم اسیر بنگال دش. مردم را گرسنه نگاه می دارند تا سطح دستمزدها نازل باشد. این سیاست نئو لیبرالی است که در تمام دنیا اجراء می کنند. تحلیل شخصی من نیست، تجربه و مطالعه من است. این سبدها اتفاقی تقسیم نمی شوند. شیشه عمرند که تقسیم می شوند.

 ***

دوستان عزیز می بخشید که در فیس بوک نیستم و نتوانستم بیایم. چشم چپم می سوخت و سرخ شده بود. از فشار ، درد هم گرفته است و مرا بکلی کلافه کرده است. دکتر چشم امروز گفت که خشک شده و باید اشک مصنوعی توی چشمت بریزی، حتی اگر شده، هر ساعت یک بار. نمیدونست که من خون می گریم و از گریه دریغ ندارم. این است که تا خوب شدن چشمم از حضور شما مرخص می شوم. تازه چشم چپم هم هست که سرخ شده است. چشم راستم اگر بود و سیاه می شد اشکالی نداشت!

***

 

شاهکاری از سیمین بهبهانی

 

يکي خان بود از حيث چپاول

دوتا مستخدم خان را گرفتند

 

فلان ملا مخالف داشت بسيار

مخالف‌هاي ايشان را گرفتند

 

بده مژده به دزدان خزانه

که شاکي‌هاي آنان را گرفتند

 

چو شد درآستان قدس دزدي

گداهاي خراسان را گرفتند

 

به جرم اختلاس شرکت نفت

برادرهاي دربان را گرفتند

 

نميخواهند چون خر را بگيرند

محبت کرده پالان را گرفتند

 

غذا را آشپز چون شور مي کرد

سر سفره نمکدان را گرفتند

 

چو آمد سقف مهمانخانه پائين

به حکم شرع مهمان را گرفتند

 

به قم از روي توضيح ‌المسائل

همه اغلاط قرآن را گرفتند

 

به جرم ارتداد از دين اسلام

دوباره شيخ صنعان را گرفتند

 

به اين گله دوتا گرگ خودي زد

خدائي شد که چوپان را گرفتند

 

به ما درد و مرض دادند بسيار

دليلش اينکه درمان راگرفتند

 ***

قلم نویسنده ای را شکسته بودند خوشحال بود که از آزادی قلم بهره مند نیست دلیلش را جویا شدم گفت در همسایگی ما زیدی هوادار آزادی بیان بود زبانش را از قفا در آوردند

***

 NSA ناظر اعمال خوب و بد ما هست. من راستش نمیدونستم خدا الکترونیکیه

***

 آدمهائی هستند که مرتب سرشان را می زنند به دیوار و برخی هم هستند تا سرشان بدیوار نخورد برنمی گردند

**

نمیدونم اگر دستمال نبود تکلیف سری که درد می کرد چی می شد.

***

 آدمهائی هستند که روزی صد بار می میرند و کسی برایشان ختم نمی گیرد و آدمهائی هم هستند که هر روز تولد دوباره دارند ولی کسی خوشحال نمی شود

***

 قدم نو رسیده مبارک ولی تسلیت مرا به نو رسیده ابلاغ کنید

***

 جنایتکارترین کس در جهان عزرائیل است. بیشترین انسانها را نابود کرده و هنوز پلیس بین المللی نمی تواند وی را دستگیر کند. رد پا به جا نمی گذارد. جایش معلوم نیست و همه جا نیز هست. حتی سازمان جاسوسی آمریکا هم نمی تواند با کنترل تلفن همراهش وی را پیدا کند. ادوارد اسنودن هم ازش خبر ندارد. من اگر فردا از خواب پا نشدم بدانید کار عزرائیل است خودم دلم نمی خواست

**

ما مسلمانان شیعه 14 عدد معصوم داریم اگر مریم معصوم مسیحیان را هم اضافه کنیم می شود 15 عدد. ولی دوستان عزیز هیچکس به معصومیت من رحم نمیکنه و گرنه تا 16 نفر راهی نیست

***

 دل می خواست یاد دروان گذشته کنم می بینم که گذشته هم چندان خوب نبود چون مادم هم مرتب از حال گلایه داشت و آرزوی گذشته را می کرد.

***

 چقدر خوب بود اگر خامنه ای و اوباما و نتانیاهو سه تائی جانشون را بنام خداوند بخشنده مهربان و حقوق بشر و احترام به حیثیت انسانی فدای ایران می کردند. ایران آباد می شد

***

 حق نفس کشیدن اجباری حقی است که آنها که نفسشان را بریده اند از آن برخوردار نیستند.

 ***

در ایران همه گونه آزادی ها هست. آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات، آزادی عقیده، آزادی مذهب، آزادی زنان، آزادی کودکان، آزادی انتخاب مسکن، آزادی حضانت فرزندان، آزادی سفر، آزادی انتقاد، آزادی انتشارات، آزادی موسیقی، آزادی سرود، آزادی رقص، آزادی پوشاک، آزادی انتخاب شغل. مشکل این است که همه این آزادیها را یک جا در بهشت زهرا دفن کرده اند

 ***

خوشحالم که معشوقه ام در چین نیست وگرنه ما را دیوار چین از هم جدا می کرد. حالا حرف مردم ما را از هم جدا می کند

***

کسی که طعم عشق را چشیده باشد از خوردن دست بر نمی دارد

***